نگاهی به تولد و زندگی امام زمان

ولادت و زندگی مهدی موعود(عج), از رخدادهای مهم است و ریشه در باور دینی مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد, حیات طولانی, ظهور و امامت آن حضرت, مسألهای است اساسی که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشی را به زندگی و رفتاردین باوران, بویژه شیعیان داده است.احادیث فراوانی از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طریق سنّی و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهای شخصی امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت, از فرزندان فاطمه(ع), نهمین فرزند امام حسین(ع), دوازدهمین پیشوای شیعیان و...1
گزارشگران تاریخ نیز, چه آنان که پیش از ولادت وی میزیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند, از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخی از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدی(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.2
با وجود این شواهد و قراین, که در درستی آنها تردیدی نیست, هنوز درباره زندگی و شخص آن حضرت, مسایل و مطالبی مطرح است که بحث و بررسی بیشتر و دقیق تری را میطلبد.
در این نوشتار, بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعی زندگی امام عصر(عج), از آغاز تولد تا عصر ظهور, به اندازه توان و مجال, به برخی از پرسشها پاسخ بدهیم.
چگونگی ولادت
حضرت مهدی(عج), ولادت استثنایی داشته و این,برای بسیاری سؤال انگیز بوده و هست.
از این روی ,ترسیم و تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع), در برابر این پدیده, ضرور مینماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع), پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهای گوناگونی پیدا کرد. امامان(ع), با حفظ استراتژی کلی و خطوط اساسی امامت, در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهای آن, تاکتیکها و روشهای گونه گونی را در برابر ستم پیشگان, در پیش گرفتند.
این فراز و نشیبها, تا زمان امامت علی بن موسی الرضا(ع), استمرار داشت و امامان اهل بیت, هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابی شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی, موضعی خاص انتخاب میکردند.
پس از امام رضا(ع), جریان امامت شکل دیگری یافت.
امام جواد, و امامهادی و امام حسن عسگری(ع), در برابر دستگاه حاکم و خلفای عباسی موضعی یگانه برگزیدند.
از آن جا که این بزرگواران, زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت, در حصر و حبس به سر میبردند, حرکتها, هدایتها و رهبریهای آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسی, از آنان سلب گردید.
این محاصره و سخت گیری, نسبت به امامان سه گانه, از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد3 و با فراخوانی امامهادی(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.4
گزارشهای جاسوسان خلیفه از مدینه به وی رسید که امامهادی(ع) محور و ملجأ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز وبوم را میخواهی اقدام کن.
متوکل عباسی, پیامیبه والی مدینه نوشت وافرادی را برای آوردن امام, به سامراء گسیل داشت.
به این اقدام هم بسنده نکرد, پس از اقامت امام در سامرا, گاه و بی گاه مأموران خود را به خانه امام میفرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند, و مورد آزار و اذیت قرار دادند. 5
روز به روز,حلقه محاصره تنگ تر میشد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلی این سخت گیریها, از ناحیه حکومت, بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان وجلوگیری از رسیدن وجوه شرعی و اموال به امام(ع) و مسائلی از این دست بود.
پس از امامهادی(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع), این فشارها به اوج رسید و دشمن, با تمام توان و تلاش, در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار و شکنجه و زندانهای مکرّر آن حضرت, گویای این حقیقت است, بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است, در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روی, میکوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند.
تولد مهدی موعود(عج), به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان, با نشانههایی چون: نهمین فرزند امام حسین(ع), چهارمین فرزند امام رضا(ع) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتی حاکمان, آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و میدانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها, از این خانواده, بویژه خانواده امام حسن عسکری(ع) بیرون نیست و روزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایی بر شرق و غرب, بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت.
از این روی بر فشارها و سخت گیریهای خود نسبت به امام حسن عسکری(ع), میافزودند, مگر بتوانند با نابودی ایشان از تولد مهدی(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند6 اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهای دقیق و پی در پی آنان, مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئههای دشمنان, راه به جایی نبرد.
امامهادی(ع), در زمان حیات خویش میدانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روی در مسأله ازدواج فرزند برومند خود, حسن بن علی اهتمام تام داشت و برای روییدن و رشد آن شجره طیّبه, به دنبال سرزمینی طیّب و طاهر میگشت.
داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است, لکن آنچه با قرائن و روند طبیعی مسأله سازگارتر میآید آن است که: خواهر امامهادی(ع), حکیمه خاتون, کنیزان فراوان داشت. امامهادی(ع) یکی از آنان را به نام (نرجس), که از آغاز زیر نظر وی فرائض و معارف دینی را به درستی فرا گرفته بود, به نامزدی فرزندش در آورد وبا مقدماتی که در کتابهای تاریخی آمده است, به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.
مدتی از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت, روز شماری میکردند و نگران آینده بودند.
امام حسن(ع) , گه گاه, نوید مولودش را به یاران میداد:
(… سیرزقنی الله ولداً بمنّه ولطفه)8.
به زودی خداوند به من فرزندی خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد.
با تلاوت مکرر آیه شریفه:
(یریدون لیطفئوا نوراللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون)9.
به یاران امید و بشارت میداد که هیچ نقشه و مکری نمیتواند جلو این قدرت و حکمت خداوندی را بگیرد وروزی این وعده به تحقق میرسد.
از آن سو, دشمن نیز,آنچه در توان داشت به کار گرفت, تا این وعده بزرگ الهی, تحقق نیابد: قابلههای فراوانی در خانوادههای منسوب به امام حسن(ع), بویژه در منزل امام(ع) گمارد, امام را بارها به زندان افکند, مأمورانی را گمارد که اگر فرزند پسری در خانه امام دیدند,نابودش کنند و…10
اما بر خلاف این تلاشها, نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصی از وابستگان و شیعیان آن حضرت, از این امر, آگاه نشدند11.
تقدیر الهی بر تدبیر شیطانی ستمگران پیروز شد و درشب نیمه شعبان سال 255 هـ. ق.آن مولود مسعود, قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد12.
امام حسن(ع) که آرزوی خود را بر آورده دید, فرمود:
(زعمت الظلمة انّهم یقتلونی لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدرة اللّه13…)
ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند, تا نسل امامت منقطع گردد, اما از قدرت خداوند غافل بودند.
بدین ترتیب, در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضای اختناق و حاکمیت خلفای جور, دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش, غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد. 14
یاد آوری دو نکته:
1 . ولادت پنهانی
معمولاً کسی که دارای فرزند میشود, خویشان, دوستان و همسایگان از آن آگاه میشوند, بویژه اگر شخص دارای موقعیت اجتماعی باشد, این مسأله از کسی پوشیده نمیماند. چگونه میتوان تصور کرد که برای امام حسن(ع) نوزادی به دنیا بیاید و مخالفان, با آن همه دقت و حساسیّت و گماردن جاسوسهای فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت, از تولد نوزاد آگاه نگردند.
آیا این مسأله عادی و طبیعی بود, یا اعجاز و خرق عادت؟
پاسخ: امام حسن(ع), از پیش گوییها آگاه بود و اهمیّت و عظمت آن مولود را نیز به درستی میدانست و از حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد, غافل نبود و اوضاع سیاسی و شرایط اجتماعی را کاملاً میشناخت, از این روی, به گونه ای,مقدمات و پیش زمینههای ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان, بلکه بسیاری از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین, میتوان گفت: تدبیر و کیاست و حزم و دور اندیشی امام حسن(ع) ایجاب میکرد تا آن حضرت به گونهای این مأموریت را به انجام رساند که دشمنان در هدفهای شوم خود, ناکام بمانند و چنین هم شد.
به همین جهت, شیخ طوسی, ولادت پنهانی امام زمان(ع) را امری عادی و معمولی دانسته و مینویسد:
(این نخستین و آخرین حادثه نبوده است و در طول تاریخ بشری, نمونههای فراوان داشته است.15).
اشاره دارد, به: ولادت پنهانی ابراهیم(ع), به دور از چشم نمرودیان16 و ولادت پنهانی موسی(ع) به دور از چشم فرعونیان.17
2 . مکان تولد و نگهداری
در این باره, چند احتمال وجود دارد:
الف. در سامرا به دنیا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش, در آن جا زیست.
ب. در سامرا متولد شد و پیش از درگذشت پدر, به مکه فرستاده شد.
ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و برای حفاظت و رشد, او را به مدینه بردند.
د. در مدینه زاده شد و در همان جا ادامه حیات داد.
برای هر یک از این احتمالها شواهد و قرائنی است که به نقد و بررسی آنها میپردازیم.
دلایل احتمال اول
1 . برای احتمال اول, دستهای از روایات را که بیانگر تبریک و تهنیت شیعیان,بر امام حسن(ع) است, شاهد آورده اند, از جمله:ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوی گوید:
(دخلت علی ابی محمد(ع) بسرّ من رأی فهنأته بسیّدنا صاحب الزمان علیه السلام لما ولد)18.
در سامرا, به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان, صاحب الزمان(ع) را به وی تبریک گفتم.
این گونه روایات, میرساند: گروهی از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند, برای عرض تبریک, به خدمت ایشان رسیده اند.
به نظر ما, این گونه روایات, دلالتی ندارند بر این که مهدی(ع), در منزل امام (ع) به دنیا آمده, یاخیر, زیرا امکان دارد, درمحلّ دیگری به دنیا آمده و خبر ولادت وی, به اصحاب و یاران خاص رسیده است و آنان برای تبریک, به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند.
2 . روایاتی که به عبارات گوناگون, از زبان حکیمه خاتون, نقل شده است, از جمله: دعوت امام حسن(ع), از ایشان در شب ولادت مهدی(ع), برای کمک به نرجس خاتون و مشاهده وی, امام زمان(ع) را به هنگام ولادت و پس از آن, در سامرا19.
به این دسته از روایات هم نمیتوان اعتماد کرد,زیرا, در برابر این دسته از روایات, روایت دیگری است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند:
(شخصی پس از وفات امام حسن(ع) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون میرسد و از ایشان میپرسد: امام ِپس از امام حسن(ع) کیست؟
ایشان پاسخ میدهد: زمین خالی از حجت نیست و فرزند امام حسن(ع) جانشین اوست.
راوی میپرسد: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید.
میگوید: شنیده ام20)
اصولاً, روایاتی که از طریق حکیمه در این باره رسیده است, اضطراب دارند و روشن نیستند. و نمیتوان برآنها برای اثبات این احتمال, استدلال کرد.
3. روایاتی که بیانگر دیدن امام زمان, توسط گروهی از اصحاب, در منزل امام حسن عسکری(ع) است.
* امام, در پاسخ آنان که درخواست دیدن جانشین وی را دارند, میفرماید:
(… هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم, اطیعوه ولاتتفرقوا من بعدی فتهلکوا فی ادیانکم, أما إنکم لاترونه بعد یومکم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاایام قلائل حتی مضی ابومحمد(ع).21)
پس از من, این پسر, امام شماست و خلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبری او پراکنده نشوید که هلاک میگردید و دینتان تباه میشود. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز, نخواهید دید.
آن جمع گفتند: از نزد امام بیرون آمدیم, و روزی چند نگذشت تا اینکه امام حسن(ع) درگذشت.
* از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن(ع).
احمدبن اسحاق میگوید: برای آن حضرت مقداری وجوه شرعی از طرف مردم بردم. در پایان خواستم پرسشهایی مطرح کنم.امام حسن (ع) فرمود:
(… والمسائل التی اردتانتسأله فاسأل قرة عینی واومأ الی الغلام فسأل سعد الغلام المسائل, وردّ علیه بأحسن اجوبة, ثم قال مولانا الحسن بن علی الی الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلک الی منزل مولانا(ع) فلا نری الغلام بین یدیه.22)
پرسشهایی که داری از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدی(ع)) بپرس. سعد آنچه خواست پرسید و آن پسر, با بهترین شیوه پاسخ داد.
سپس امام یازدهم فرمود: نماز را با وی بخوانید.
از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتیم,لکن آن حضرت را ندیدیم.
* مردی از شیعیان از اهل فارس میگوید:
(به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسیدم, بدون این که اذن بطلبم,امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامیکه وارد شدم و بر وی سلام کردم از افرادی احوال پرسی کرد.
سپس فرمود: بنشین و پرسید به چه انگیزهای به این جا آمدی؟
عرض کردم: برای خدمت به شما.
فرمود: در خانه ما باش.
از آن روز به بعد, با سایر خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهی مسؤولیت بازار و خرید اجناس و لوازم, به عهده من بود. مدتی گذشت که با افراد, اُنس گرفتم. روزی از روزها, برامام حسن(ع) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند. صدایی شنیدم که به من فرمود: سرجایت بایست . ایستادم. ناگهان کنیزی را دیدم که چیزی خدمت امام(ع) آورد وروی آن پوشیده بود.
امام(ع) مرا به نزدیک فرا خواند,به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را کنار بزن و او چنین کرد. پسر بچهای را دیدم زیبا صورت گندمگون و…
آن گاه فرمود: هذا صاحبکم. سپس دستور داد, وی رابردند و دیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت.23)
در این نمونه از روایات چند نکته است:
1 . اشخاصی که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند, بیش ازیکمرتبه دیدار نداشته اند و در رفت و آمدهای بعدی, آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن(ع), برای اتمام حجت و این که بعد از ایشان, حضرت مهدی(ع) امام شیعیان است, دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند و سپس به محلّی که در آن زندگی میکرد و نگهداری میشد, برگرداندند.
2 . اگر امام مهدی(ع) در سامرا میزیست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند, چه مانعی داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند و اطمینان بیشتری بیابند.
3. در روایت اولی آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزی از ملاقات ما با امام زمان(ع) نگذشت که امام حسن(ع) در گذشت. معلوم میشود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است و این, منافات ندارد که در هنگام ولادت و یا بعد از آن, در سامرا نمیزیسته و اواخر عمر امام حسن(ع), برای تحویل امور امامت و خلافت و نیز اتمام حجت, به سامرا آمده باشد.
دلایل احتمال دوم
برخی بر این باورند که حضرت مهدی(ع), مدتی پس از ولادت, از سامرا هجرت کرد, و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرّمه زندگی میکرد.
مسعودی در اثبات الوصیه, از حمیری و او از احمدبن اسحاق نقل میکند که گفت:
(دخلت علی ابی محمد(ع) فقال لی: ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک والأرتیاب؟ قلت یا سیدی لما ورد الکتاب بخبر سیدنا ومولده لم یبق لنا رجل ولا امرأة ولا غلام بلغ الفهم إلاّ قال بالحق, فقال اما علمتمانالأرض لاتخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمد(ع) والدته بالحج فی سنة تسع وخمسین ومأتین وعرّفها مایناله فی سنة الستین, واحضر الصاحب(ع) فأوصی الیه وسلم الأسم الأعظم والمواریث والسلاح الیه وخرجت ام ابی محمد مع الصاحب جمیعاً الی مکة و…25)
بر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم.
فرمود: چگونه اید در مسألهای که مردم در آن تردید دارند؟
گفتم سرور من! وقتی خبر ولادت سید و مولای ما, به ما رسید مرد و زن و کوچک و بزرگ ما, آن را پذیرفتند.
امام فرمود: آیانمیدانید که زمین از حجت خدا هرگز خالی نمیماند. پس از این, امام حسن(ع) در سال 259 امام مهدی(ع) را همراه با مادر خود [مادر امام حسن] به سوی مکه و حج فرستاد و سفارشهای لازم را کرد و امور مربوط به امامت را به وی واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آینده [سال 260] خبر داد.
از این روایت چندنکته به دست میآید:
1 . خبر ولادت حضرت مهدی(ع), به بسیاری از شیعیان داده شده بود و آنان به وسیله نامه و یاافراد مطمئن, از این مسأله خبردار شده بودند.
2 . شیعیان درباره تولد حضرت مهدی(ع) در حیرت و تردیدبودند و بسیاری به واسطه همین مسأله دچار لغزش و انحراف شدند.
3. مدتی پس از ولادت, امام مهدی(ع) در سامرا بوده است.
4. امام مهدی(ع) برابر این نقل, چهارسالگی و یک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان, شهر سامرا را ترک کرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده و از آن پس, امام حسن(ع) را ملاقات نکرده است.
5 . آن حضرت, به همراهی جدّه خود, به سوی مکه رفته اند و در آن وادی امن, رحل اقامت افکنده اند.
مؤید این احتمال, روایاتی است که مکان ومسکن حضرت مهدی(ع) را (ذی طوی), محلی در نزدیکی مکه, دانسته اند.
دلایل احتمال سوّم و چهارم
حضرت مهدی(ع) یا در سامرا به دنیا آمد و به مدینه فرستاده شد و یا در مدینه به دنیا قدم نهاد و درهمانجا ماندگار شد.
بر این دو احتمال, میتوان روایات و گزارشات تاریخی اقامه کرد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
ابیهاشم جعفری میگوید:
(قلت لأبی محمد(ع) جلالتک تمنعنی من مسألتک فتأذن لیاناسألک؟ فقال: سل. قلت: یا سیدی هل لک ولد؟ فقال نعم, فقلت فان حدث بک حدث فأین اسأل عنه؟ قال: بالمدینة.26)
به امام حسن عسکری(ع) عرض کردم: پرسشی دارم,ولی بزرگواری شما مانع پرسیدن من است. اجازه میدهید آن را مطرح سازم؟ امام (ع) فرمود: بپرس. گفتم: سرورم, آیا شما را فرزندی هست؟ فرمود: آری. گفتم: اگر پیش آمدی شد کجا میتوان او را یافت؟
فرمود: مدینه.
ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن(ع), مهدی (عج) به دنیا آمده و در سامرا نبوده است. ابیهاشم هم از کسانی نبوده است که امام(ع) از او تقیه کند. این که امام(ع) فرمود: در مدینه است, به این معنی نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید; زیرا سؤال کننده میدانست که زمین خالی از حجت نیست و وجود حجت بعد از امام یازدهم ضروری است, امام (ع) هم در جواب فرمود: آن حجت, در مدینه نگهداری میشود و نگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمیتوان فهمید که همان مدینه رسول اللّه (ص) است که پیش از آن, یثرب نام داشت, بلکه هر شهری را شامل میشود. در نتیجه, با وجود این احتمال, استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟
پاسخ: گرچه بعضی از بزرگان نیز این احتمال را داده اند, ولی برخی دیگر, مدینه را به همان مدینه منوّره معنی کرده اند. مؤیدات دیگری هم از روایات بر این احتمال میتوان اقامه کرد.
علامه مجلسی مینویسد:
(قال بالمدینةای الطیبة المعروفة او لعله علم انه یدرکه او خبراً منه فی المدینة, وقیل اللام للعهد والمراد بها سرّ من رأی یعنیانسفراؤه من اهل سر من رأی یعرفونه فسلهم عنه)26.
مقصود امام(ع) از مدینه, همان مدینه طیبه است. شاید امام(ع) میدانست که شخص سؤال کننده, مهدی(ع) و یا خبر او را درمدینه خواهد یافت.
برخی گفته اند: الف و لام کلمه (المدینه) برای عهد است و مقصود سامراست. به این معنی که سفیران و نمایندگان خاص حضرت حجت(ع) که در سامرا هستند, او را میشناسند. از آنان راجع به فرزند من, بپرس.
علامه مجلسی, در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت, به صراحت اعلام میدارد و مدینه را به همان مدینه معروف و مشهور تفسیر میکند و قول دیگر را با تعبیر (قیل) میآورد که حکایت از آن دارد که مورد تأیید وی نیست.
مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیّبه باشد) روایتی است که از امام جواد(ع) رسیده.
راوی میگوید از ایشان پرسیدم:
(… مَنِ الخلف بعدک؟ فقال: ابنی علی وابنا علی, ثم أطرق ملیّاً, ثم رفع رأسه, ثم قال: انها ستکون حیرة, قلت: فاذا کان ذلک فالی اَین؟ فسکت, ثم قال: لا این ـ حتی قالها ثلاثاً فأعدت علیه, فقال: الی المدینة, فقلت:ای المُدُن؟ فقال: مدیتنا هذه وهل مدینة غیرها.27).
جانشین شما کیست؟
امام (ع) فرمود: فرزندم علی و فرزند او [حسن بن علی]
سپس چند لحظهای ساکت شد و بعد فرمود: به زودی شما دچار حیرت خواهید شد.
گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم؟ امام(ع) ساکت شد, سپس سه مرتبه فرمود: جایی نیست.
باز از ایشان پرسیدم.
در پایان فرمود: مدینه.
گفتم کدام مدینه؟
فرمود همین مدینه [طیّبه] و آیا غیر از این مدینهای هست؟
قرائن و شواهد تاریخی آن زمان نیز, این احتمال را تأیید میکند.
نمونه زیر, بیانگر آن است که شیعیان, امام مهدی را در مدینه طیّبه میجستند. محمد بن حسن (236ـ 316) از کسانی است که برای تحقیق و بررسی مسأله غیبت به مدینه رسول رفت.در این باره نوشته اند:
(وکان من محله فی الشیعة انه کان الوافد عنهم الی المدینة عند وقوع الغیبة سنة ستّین ومأتین وأقام بها سنة, وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب علیه السلام ما احتاج الیه28).
محمد بن حسن, در میان شیعیان, موقعیت ویژهای داشت. در سال 260 هجری به عنوان تحقیق و بررسی مسأله غیبت امام مهدی(ع) وارد مدینه شد و یک سال در آن جا, بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان(ع) بدان نیاز بود, بر وی, روشن شد [و شیعیان را در جریان قرار داد]
در این نقل تاریخی, هیچ اشارهای به سامرا نشده, معلوم میشود که درنزد گروهی از شیعیان آن زمان, مسلّم بوده است که امام(ع) در مدینه زندگی میکند, یا از آن جهت که حضرت در آن جا به دنیا آمده و بزرگ شده است, و یا این که پس از ولادت در سامرا, به مدینه آورده شده, تا از دست مأموران خونخوار خلیفه در امان باشد.
اگر قرار بر این بود که حضرت حجت(ع) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبیعی دوران کودکی و رشد خود را پشت سر بگذارد, بهترین جا برای این دوران, مدینه بوده است; زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنیهاشم, در مدینه از پایگاه و موقعیّت ویژهای برخوردار بودند و میتوانستند از این مولود مسعود, به بهترین وجه محافظت کنند, تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و این, با اصل این که آن حضرت (خفی الولادة والمنشأ29) است نیز, سازگاری دارد.
از سوی دیگر, حضور حضرت در سامرا, به گونه عادی و معمولی, با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام(ع), غیر ممکن بوده و لزومیهم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه و کرامت حلّ کنیم. پذیرفتن این نکته که امام(ع) در مدینه متولد شده و یا دست کم, پس از ولادت, به آن جا انتقال یافته و در آن جا دوران رشد و کودکی را پشت سر نهاده, با اصول امنیتی, بیشتر سازگار است.
از وفات امام حسن(ع) تا پایان غیبت صغری
برهه دوم زندگی امام عصر(ع), از زمانی شروع شد که سایه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت گردید.
این دوران, که میتوان آن را دوران حیرت و محنت30 شیعیان نامید, بر دوستداران اهل بیت(ع) بسیار سخت گذشت و آنان, آزمون سرنوشت سازی را پشت سر گذاشتند. از یک سو, فرقهها و نحلههای گوناگونی پیدا شدند که در رابطه با امامت, افکار و اندیشههای متضادی داشتند و مردم را به شبهه و تردید میانداختند و شیعیان, به دنبال ملجأ و مرجعی میگشتند31, تا بتوانند در این عرصه خطرناک, در پناه او بمانند و از افکار اندیشه خود به دفاع برخیزند.
این مسأله, به اندازهای شدت یافته بود که مسعودی مینویسد:
(مردم, پس از امام حسن(ع) بیست طایفه شدند و هریک, بر باور وعقیدهای بودند.32)
از سوی دیگر, دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم(ع) فرزندی دارد, از این روی در صدد دستگیری و نابودی وی برآمده بود.
مجموعه این حوادث, فضای حیرت و سرگردانی را دو چندان میساخت و به فرموده امام رضا(ع):
(… ولابد من فتنة صمّاء صیلم یسقط فیها کل ولیجة وبطانة وذلک بعد فقدان الشیعة الثالث من ولدی.33)
بعد از درگذشت سومین فرزندم [امام حسن] فتنه فرا گیر و طاقت فرسایی فرا میرسد که بسیاری از خوبان و نخبگان در آن فرو میافتند.
در این برهه از زندگانی مهدی موعود(ع), مسائل و حوادثی پیش آمد که جای بحث و بررسی دارد:
1. امامت در خردسالی:
از آنچه تاکنون آوردیم, روشن شد که امام یازدهم(ع) از آغاز ولادت مهدی(ع) دو وظیفه اساسی و حسّاس را عهده دار شد و از انجام آن نیز به درستی به در آمد.
* حمایت و حفاظت از امام زمان(ع) در برابر حکومت خون آشام عباسی.
* اثبات وجود امام و اعلام امامت او به عنوان امام دوازدهم.
حفظ این دو موقف بزرگ, با توجه به سلطه دستگاه جبار عباسی, بسیار دشوار بود. امام حسن(ع) با تدبیر و تعهدی که داشت, مهدی(ع) را از هرگونه خطر و حادثهای مصون نگهداشت و در فرصتهای مناسب, به یاران و دوستان ویژه و مطمئن, امامت و جانشینی او را اعلام کرد.
پرسشی که در این جا مطرح میشود آن است که چگونه مهدی(ع) در پنج سالگی به امامت رسید و عهده دار این مسؤولیت خطیر و بزرگ گردید. آیا این مسأله جنبه استثنائی داشت, یا امری بود معمولی و عادی؟
در باور ما شیعیان, امامت در سنین کم, محذوری ندارد و نمونههای دیگری نیز داشته است.
قرآن مجید, به عنوان محکم ترین سند معارف دینی, از افرادی نام میبرد که در خردسالی دارای حکمت و نبوت شدند. این نشانگر آن است که در میراث پیام آوران الهی, مسأله پیشوایی در کودکی پدیده نوظهور نبوده و نیست:
(یا یحیی خذا الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صیّباً 34)
ای یحیی! کتاب را به نیرومندی بگیر و در کودکی به او دانایی عطا کردیم.
درباره نبوت حضرت عیسی(ع) میفرماید:
(فأشارت الیه قالوا کیف تکلم من کان فی المهد صبیّاً. قال انی عبدالله آتانی الکتاب وجعلنی نبیّاً)35.
به فرزند اشاره کردند, پس گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم.
کودک گفت: من بنده خدایم. به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است.
بنابراین, مسأله امامت در سنّ کودکی, نخستین بار نبوده است که مورد اعتراض واقع شده بلکه پیش از امام زمان, دربین انبیا نمونههای فراوان داشته و نیز امامان قبل از حضرت: امام جواد و امامهادی(ع) هم درخردسالی عهده دار امامت شده بودند.
2. نماز بر پیکر پدر:
امام حسن(ع) در آستانه ارتحال قرار گرفت. چند روزی کسالت شدید پیدا کرد. خلیفه از این امر آگاه شد. و به دستور وی, گروهی از سران دولت و گروهی از پزشکان, به منزل امام یازدهم رفتند, تا ضمن مداوای حضرت و کسب وجهه عمومی, اوضاع و شرایط را زیر نظر بگیرند و رفت و آمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکی در رابطه با جانشینی و امامت پس از امام حسن(ع) دیدند, آن را گزارش کنند36.
تا این که در تاریخ هشتم ربیع الثانی, سال 260 هـ . ق. امام حسن(ع) در شهر سامرا, چشم از گیتی فرو بست و به جوار حق شتافت.
شیخ مفید مینویسد:
(فلما ذاع خبر وفاته صارت سرّ من رأی ضجة واحدة عطلت الأسواق ورکب بنوهاشم والقواد وسائر الناس الی جنازته فکانت سرّ من رأی یومئذ شبیهاً بالقیامة فلما فرغوا من تهیئته بعث السلطان الی ابی عیسی ابن المتوکل یأمره بالصلاة علیه.37)
زمانی که خبر وفات امام حسن(ع) پخش گردید, سامرا غرق در عزا شد, بازارها تعطیل گردید, بنیهاشم و مأموران دولت و سایر مردم به سوی خانه امام حرکت کردند. در آن روز, گویی قیامتی بر پا شد… هنگامیکه مقدمات غسل و تشییع تمام شد, حاکم عباسی به فرزند متوکل [ابو عیسی] دستور داد بر جنازه امام یازدهم نماز بگزارد.
نقل دیگر آن است که پس از درگذشت امام حسن(ع) و غسل و کفن وی, جعفر(برادر امام) در کنار جنازه حاضر شد, تا بروی نماز بگذارد, ناگهان کودکی از لابه لای جمعیت به جلو آمد و جعفر را از کنار پیکر پدر کنار زد و خود بروی نماز گزارد38.
در این جا دو نکته در خور بحث و بررسی است:
1 . آیا غسل دادن, کفن کردن و نماز گزاردن بر پیکر امام معصوم, با دیگر افراد فرق دارد؟
2 . بر فرض این که امام مهدی(ع) بر جنازه پدر بزرگوارش, نماز گزارده باشد, چگونه میتوان تصور کرد که با وجود مراقبان وجاسوسان خلیفه و کنترل اوضاع, ایشان دستگیر نشد و به آسانی در میان جمعیت ظاهر گردید؟
غسل دادن, کفن کردن و نماز گزاردن بر میّت مسلمان, واجب کفایی است و همه مسلمانان وظیفه دارند که به این امور اقدام کنند. سزاوارتر به این امر, خویشان میّت هستند و به نظر بسیاری از فقها, اجازه آنان نیز در این مسأله شرط است39.
نسبت به امامان معصوم(ع) روایاتی داریم که: امام معصوم را جز امام معصوم, نباید غسل دهد (وطبعاً نباید نماز بگزارد) در این زمینه کلینی در کافی سه حدیث از امام رضا(ع) نقل کرده که حاصل آنها عبارت است از:
(الأمام لایغسله الا الأمام)40.
یا امام صادق میفرماید:
(…فیما اوصانی به ابی(ع)انقال: یا بنیّ اذا انامت فلا یغسّلنی احد غیرک, فان الأمام لایغسّله الاامام.)41
از سفارشهای پدرم [امام باقر(ع)] این بود که فرمود: فرزندم! هنگامیکه من از دنیا رفتم, جز تو کسی مرا غسل ندهد; زیرا امام را جز امام غسل نمیدهد.
آنچه در این مسأله به ذهن میآید آن است که: آیا این روایات, در پایهای هستند که اصلی کلی و اعتقادی را به وجود آورند که بتوان به همه امامان معصوم(ع) گسترش داد و آن را پذیرفت, یا خیر؟
به نظر ما, در این مسأله اشکالاتی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 . سه روایتی که کلینی از امام رضا(ع) نقل کرده است, قابل اعتماد نیستند; زیرا در سلسله سند هر سه حدیث, معلی بن محمد بصری قرار دارد که به نظر رجالیّون, (مضطرب الحدیث والمذهب)42 است; از این روی, نمیشود به روایات وی اطمینان پیدا کرد. به همین خاطر, علامه مجلسی, هر سه حدیث را ضعیف دانسته است.43
2 . مضمون کلی این روایات, ناسازگاری دارد, با آنچه برای شماری از امامان معصوم(ع) در رابطه باغسل دادن و کفن کردن و نمازگزاردن بر جنازه شریف آنان, رخ داده است.
* امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید و امام چهارم(ع) را به اسارت بردند و نبود که بر جنازه پدر نماز بگزارد.
* امام رضا(ع) در طوس به شهادت رسید و امام جواد(ع) در مدینه زندگی میکرد و نبود که آن عزیز راغسل دهد و کفن کند و بر جنازه اش نماز بگزارد.
* امام موسی کاظم(ع) در بغداد شهید شد و امام رضا(ع) در مدینه بود و نبود که پیکر آن عزیز را غسل دهد و کفن کند و بر آن نماز بگزارد.
در این موارد از لحاظ ظاهری حضور امام بعدی و غسل دادن و نماز گزاردن بر پیکر امام پیشین, امکان عادی نداشته است.
3 . نکته دیگر آن است که معمولاً خلفای بنی امیه و بنی عباس در برخی از مقاطع تاریخ سلطه همه جانبه داشتند و بر تمام مسائل و حوادث, تسلط خود را گسترده بودند, از آن جمله نمازگزاردن بر جنازه, بویژه جنازه کسانی که دارای موقعیت اجتماعی بودند و از شخصیتهای مذهبی, علمی, سیاسی و… به شمار میآمدند, خود یا نمایندگان آنان نماز میگزاردند. امامان معصوم(ع) نیز اصراری بر مقاومت در برابر آنان نداشتند و به قانون و سنت اجتماعی پایبند بودند. بنابر نقلی هنگامیکه امام حسن مجتبی(ع) از دنیا رفت, سعید بن العاص, که امیر و والی مدینه بود, برای نماز بر امام حسن(ع) آماده شد. امام حسین(ع) نیز حضور داشت و به وی فرمود:
(تقدم فلو لا السنة لما قدّمتک.44)
جلو بایست, اگر سنت و روش خلفا این نبود تو را پیش نمیانداختم.
یا فرمود:
(تقدم فلولاانالأئمة تقدم ما قدمناک)45.
جلو بایست که اگر چنان نبود که امرا و پیشوایان در نماز میبایست جلو باشند تو را پیش نمیانداختم.
عبارات فوق, حکایت ازآن دارد که امام حسین(ع) بر خلاف میل باطنی, والی مدینه را برای نماز گزاردن بر پیکر برادر, پیش انداخت.
درباره نماز گزاردن مروان بن حکم, والی مدینه, بر جنازه ام کلثوم, در زمان امام حسین(ع) نیز نوشته اند که آن حضرت به مروان فرمود:
(لولا السنّة ما ترکته یصلی علیها)46
اگر رعایت قانون و سنت اجتماعی نبود, نمیگذاشتم او بر پیکر ام کثلوم نماز بگزارد.
* بر جنازه امام کاظم(ع) سندی بن شاهک نماز گزارد.47
* امام رضا(ع) را به دستور مأمون غسل دادندو او بر جنازه آن حضرت نماز گزارد.48
* واثق بالله بر پیکر امام جواد(ع) نماز گزارد.49
* ابو عیسی, فرزند متوکل, عهده دار نماز بر پیکر امام حسن عسکری شد.50
این موارد نشانگر این است که آن چنان نبوده است که غسل بر پیکر امام معصوم و نماز گزاردن بر آن را حتماً باید امام معصوم بر عهده گیرد, بلکه همان گونه که ملاحظه کردید,مواردی بر خلاف آن نقل شده است.
البته اگر از ناحیه حکومت, فشار نبود, و آنان مانعی ایجاد نمیکردند و سنتهای اجتماعی اجازه میداد, امام معصوم (ع) را جز امام معصوم غسل نمیداد و بر معصوم, جز معصوم نماز نمیگزارد.
شاید مقصود از روایات فوق هم همین باشد.
4 . آخرین نکته, آن است که در روایات و کتابهای تاریخی, مواردی آمده: گروهی که معصوم نبوده اند, عهده دار تجهیز و نماز بر بدن امام معصوم شده اند, از جمله: نماز گزاردن بر امام حسین(ع) و دفن آن حضرت و دیگر شهدای کربلا, از سوی قبیله بنی اسد.51
یا نقل شده: امام موسی بن جعفر(ع), در آخرین لحظههای عمر شریف, به سندی بن شاهک میفرماید: که یکی از دوستان و موالیان ایشان را (که اهل مدینه بوده و در خانه عباس بن محمد در بغداد میزیسته است) حاضر کند تا امر غسل و کفن وی را به عهده بگیرد.
میافزاید:
(انا اهل بیت, مهور نسائنا وحج صرورتنا واکفان موتانا من طاهر اموالنا, وعندی کفن, واریدان یتولی غُسلی وجهازی مولای فلان52)
ما خانوادهای هستیم که: مهر زنان و پول حج و کفن مردگان ما از مالهای پاک خودمان است. من کفنی آماده دارم و دوست دارم که غسل و تجهیز مرا فلانی, که از یکی از دوستان ماست, انجام دهد.
راوی میافزاید: چنین هم شد.
از این سخن, استفاده میشود که امام (ع) غسل و سایر مسائل مربوط به میت را منوط به حضور معصوم بعدی ندانسته و این گویای آن است که دیگران هم میتوانند آن امور را انجام دهند.
بدین سان مییابیم که با بررسی سند و دلالت روایات مربوط به غسل امام معصوم به وسیله امام معصوم و در نظر گرفتن قرائن و شواهد تاریخی که بدان اشاره کردیم, در حدّی نیستند که مبنای اعتقادی غیر قابل تغییری را به وجود آورند. از این روی, کلیت این سخن را, که امام معصوم را جز امام معصوم غسل نمیدهد و یا جز او بر وی نماز نمیگزارد, نمیتوان پذیرفت.
از آنچه گفتیم روشن شد, سخن کسانی که اصرار میورزند بر این که ثابت کنند بر پیکر امام حسن(ع) فرزند شان امام مهدی(ع) نماز گزارده, مبتنی بر مسألهای ست که تحقیق و تتبع, خلاف آن را ثابت میکند و یا دست کم کلیّت آن را نفی میکند.
به گونهای هم میشود بین دو دیدگاه جمع کرد. (یعنی دیدگاه آنان که میگویند: امام مهدی(ع) بر جنازه امام حسن نماز گزارد و دیدگاه آنان که میگویند: ابو عیسی نماز گزارد) که بگوییم دو نماز بر جنازه امام حسن عسکری گزارده شده: در جمع و آشکارا و در خلوت و نهانی.
و این نکته را میتوان از این روایت استفاده کرد که راوی میگوید:
(… فلما صرنا فی الدار اذا نحن بالحسن بن علی(ع) علی نعشه مکفناً فتقدم جعفر بن علی لیصلی علی اخیه, فلما هم بالتکبیر خرج صبی… فجبذ برداء جعفر بن علی وقال: تأخر یاعمّ فانا احق بالصلاة علی ابی فتأخرجعفروقداربدّوجهه واصفر…53)
[ابوالأدیان] میگوید: هنگامیکه به خانه امام حسن(ع) رسیدیم وی را در حالی دیدیم که کفن شده بود. برادرش جعفر جلو افتاد تا بر جنازه امام نماز بخواند. هنوز تکبیر را نگفته بود که کودکی بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را از جنازه کنار زد و فرمود:ای عمو کنار بایست که من از تو برای نماز گزاردن بر پدرم شایسته ترم.
جعفر نیز در حالی که رنگ از چهره اش پریده بود, کنار رفت.
از این روایت استفاده میشود نمازی که امام مهدی(ع) بر بدن امام حسن(ع) خوانده در خانه امام و در میان افراد خاص برگزار شده و نماز ابوعیسی ,در میان جمع و نماز رسمیبوده است.
از این جا روشن میشود که اگر بپذیریم, امام مهدی(ع) بر پیکر پدر بزگوارش نماز گزارده و دستگیر نشده, به این جهت بوده که این حضور به گونهای انجام گرفته که جز خویشان و یاران و دوستان خاص, کس دیگری در آن جمع حضور نداشته است. امام زمان(ع) در میان این عده ظاهر شده و مراسم نماز انجام گرفته و ایشان صحنه را ترک کرده است.
این مسأله, جنبه عادی و معمولی داشته, نه اعجاز و غیر عادی.
البته این, در فرضی است که اصل حضور امام را در سامرا, به هنگام در گذشت امام حسن(ع), بپذیریم و اثبات کنیم, اما اگر این مسأله را نتوانستیم به اثبات برسانیم و یا دست کم در ادله آن احتمال خلاف دادیم, نیازی به این مباحث نیست.
آغاز غیبت و داستان سرداب؟
پس از در گذشت و یا شهادت امام حسن(ع), مأموران خلیفه عباسی حرکت گستردهای را آغاز کردند و به جست و جوی فرزند و جانشین آن حضرت پرداختند54. در هر جا که احتمال وجود امام زمان(ع) را میدادند, حضور مییافتند. هدف آنان از هجوم به منزل امام حسن(ع) و اذیت و آزار بنیهاشم, دستگیری و قتل فرزند امام حسن(ع) بود. این پیگیری خطری بزرگ برای آینده امامت بود, که با قدرت و حکمت پروردگار مهدی(ع) از نظرها پنهان گردید و از خطرها به دور ماند.
در آغاز غیبت, میان علما و دانشمندان اختلاف است. سه نظر در آن وجود دارد:
1 . گروهی مانند شیخ مفید(ره) آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدی(ع) به شمار آورده اند55; زیرا از همان سالهای آغازین ولادت, آن حضرت غیبت نسبی داشت و شماری اندک از یاران, وی را مشاهده کردند.
بنابراین نظر, دوره غیبت صغرا تقریباً 74 سال میشود, یعنی از آغاز ولادت, تا پایان سفارت آخرین سفیر حضرت.
2 . برخی بر آنند که غیبت صغرا, از سال 260 هـ . ق. یعنی سال درگذشت امام حسن(ع) آغاز شد و این مدت, تا شروع غیبت کبرا, دوران آمادگی شیعیان و اُنس آنان به جدایی از امام زمان(ع) نام گرفت. این دوران تقریباً هفتاد ساله, غیبت همه جانبه نبود. سفیرانی رابط بین امام ومردم بودند و مردم با واسطه, پرسشهای دینی و دنیایی خود را از آن حضرت دریافت میکردند.
3 . گروهی آغاز غیبت امام(ع) رااز زمانی میدانند که مأموران خلیفه به منزل حضرت در سامرا, هجوم آوردند, تا وی را دستگیر کنند و آن حضرت در آن هنگام, در سرداب و همان جا, از دیدهها پنهان شد و تاکنون, در آن جا, بدون آب و غذا زندگی میکند و روزی از آن جا ظهور خواهد کرد.
این داستان چنان شهرت یافته که وی را (صاحب سرداب) لقب داده اند56.
در پاسخ این سخنان باید گفت: در منابع شیعی و کتابهای امامیه, هیچ نامیاز (سرداب) نیست. نویسندگان اهل سنت در نوشتههای خود بر این نظر اصرار میورزند ومتأسفانه این مسأله دستاویز حمله نا آگاهانه برخی از آنان به تشیع گردیده است57. پنداشته اند که شیعیان در میانه سرداب, امام خودرا میجویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار میکشند; از این روی, تهمتهایی به شیعه زده اند و زحمت مراجعه به منابع شیعی را در این زمینه به خود نداده اند.
البته داستان حمله مأموران معتضد عباسی به منزل امام(ع) و برخورد آنان با آب فراوان و دیدن فردی که در گوشهای نشسته و عبادت میکند و سپس هجوم به طرف وی و ناکام شدن آنان از دستگیری وی, در برخی از منابع شیعی آمده است, اما در این نقل, بر فرض صحت سند و دلالت آن: اولاً, از (سرداب) نامیبرده نشده است ثانیاً, حمله دیگری که از ناحیه معتضد صورت گرفته خلاف آن چیزی را که اهل سنت میگویند, ثابت میکند زیرا بنابراین نقل, امام(ع) آن محلّ را ترک کرد و از پیش چشم مأموران گریخت و در نتیجه, در سرداب نیست58.
منشأ خرده گیریهای نا آگاهانه برخی به شیعه, در این زمینه, آن است که شیعیان به بخشی از حرم عسکریین در سامرا, یعنی (سرداب) احترام و توجه خاصی دارند و آن را زیارت میکنند. خاطرههای امامان خویش را گرامیمیدارند و آن مکان را مورد عنایت قرار میدهند. و این نه به خاطر آن استکه امام زمان(ع) در ین جا مسکن گزیده است و زندگی میکند, بلکه از آن جهت که زمانی مرکز عبادت و سکونت چند تن از امامان راستین تشیع بوده است.
وما حب الدیار شقفن قلبی
ولکن حبّ من سکن الدیار
گذشته از این, بر اساس احادیث فراوانی که در منابع شیعی وجود دارد, شیعیان بر این باورند که امام زمان(ع) در میان مردم در رفت و آمد است و در مراسم حج و مانند آن شرکت میجوید و مانند یوسف که برادرانش را میشناخت وآنان وی را نمیشناختند, دوستان خویش را میشناسد و…59 بنابراین, داستان غیبت حضرت مهدی(ع) در سرداب سامرا و زندگی کردن حضرت در آن مکان, بهتان و دروغی بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه, چنین باوری نداشته و ندارند.
دوره غیبت کبرا
سومین بخش از زندگی امام زمان را دوران غیبت کبرا تشکیل میدهد. پس از آن که شیعه با مسأله غیبت امام عصر(ع) مأنوس شد و زمینه غیبت دراز مدت فراهم آمد, امام(ع) از نظرها ناپدی